پریا پریا ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دخترگلم،پریا

تولد تولد تولدم مبارک

دیروز 12 اردیبهشت تولد من بود.دیروز از صبح تا شب پارک بودیم و من فکر کردم بابایی امسال تولد منو فراموش کرده،تا امشب که بابا از سر کار اومد من رو حسابی سوپرایز کرد.همسر عزیزم بابت همه چی ممنون. اینم خوشگل خانم من،که داره میخنده   ...
20 ارديبهشت 1393

هورا پریا سینه خیز میره

دخترم اولین بار روز پنج شنبه 18 اردیبهشت سینه خیز رفتی.البته هنوز خیلی کم میری.اولین بار که رفتی به خاطر سفره بود.سفره پهن بود و تو با تمام  قدرت خودتو کشیدی جلو تا سفره رو بکشی. اینجا هم اون حلقه ها رو گذاشتیم تا تو رو تشویق به سینه خیز کنیم. ...
20 ارديبهشت 1393

یه روز خوب در پارک

دیروز ما با خانواده همسر و عمه های پریا رفتیم پارک وکیل آباد .اینم عکساش اول که رسیدیم، پریا خانم زیاد به پارک توجه نداشت و دوست داشت همون عروسکش رو بخوره بعد یه کم از عروسک خسته شد و همش اینور و اونور و نگا می کرد. با بابایی و پسر عمه(  آرش جون )بازی کرد آرش خوب میتونه با پریا بازی کنه،پریا هم از کارای آرش می خنده. اینم چند تا عکس دیگه ...
13 ارديبهشت 1393

شش ماهگیت مبارک

امروز شش ماهه شدی عشقم.شش ماهگیت مبارک .شش ماهه ما با همیم.شش ماهه من مادر شدم.خدایا به خاطر همه چی شکرت. امروز واکسن داشتی نازدونه ی من.ما صبح زود بیدار شدیم،شما هم که صدای ما رو شنیدی بیدار شدی.چشماتو باز کردی و ازون خنده های نازت تحویلمون دادی.الهی مامان قربونت بره.خبرنداشتی که روز سختی رو در پیش داری.خلاصه صبح رفتیم دنبال مامانی(مامان بابا) و رفتیم مرکز بهداشت.اول قد و وزنت رو گرفتن وزنت6450 و قدت 62 بود.بعدش شما و بابا و مامانی رفتین تو اتاق واکسیناسیون.من بیرون منتظر بودم اول که بهت قطره دادن شروع به گریه کردی.بعد هم که دو تا واکسن داشتی.عزیزکم صدای گریه ات بلند شده بود بعدش من اومدم بغلت کردم و رفتیم بیرون،تو ماشین شیر خوردی و ساکت...
12 ارديبهشت 1393

کاریی که پریا انجام میده

سلام دخترم بالاخره وقت کردم که برات بنویسم.تا چند روز دیگه شش ماهه میشی و واکسن داری.عزیزکم از الان نگرانم،آخه واکسن قبلیت خیلی گریه کردی و درد داشتی.انشالله این یکی خیلی اذیت نشی.اما بگم از کارات تو این مدت.اول از همه اینکه لثه هات میخاره و تو هم هر چی دستت بیاد سریع میبری دهنت یا که دستات تو دهنته.یکسره در حال شستن اسباب بازی هاتم که می بری دهنت .موقع غذا خوردن ما هم که سفره رو میکشی تا به نون برسی،امروز صبح یه نون بزرگ برداشتی یه لقمه با دستت کندی و گذاشتی دهنت،نتونستیم ازت بگیریمش چند دقیقه جویدیش و قورتش دادی دیگه اینکه با دهنت حباب میسازی و میگی:بووووووووو .هر وقت صورتم بهت نزدیک بشه سریع عینکمو در میاری.وقتی بهت غذا میدم میگم به به ت...
7 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دخترم  امروز دلم هوای حرم کرده بود ،برای همین صبح با بابایی از خونه اومدیم بیرون.آخه محل کار بابا نزدیک حرمه.شما خواب بودی بغلت کردم و با بابا رفتیم تا میدون شهدا ازون جا بابایی رفت سر کار و ما هم رفتیم حرم،اولین بار که شما رو بردیم حرم چهل روزه بودی . تو حرم شما دختر خوبی بودی .یکی از خانمای خادم اومده بود بالا سرت و اون پرش رو برات تکون می داد تو هم می خندیدی.ظهر دوباره اومدیم میدون شهدا بابایی هم کارش تموم شده بود و می خواستیم بریم ناهار بخوریم.یه فست فود لبنانی نزدیک کار بابا هست که غذاهای خوشمزه و سالمی داره غذا سفارش دادیم و دنبال جا واسه نشستن بودیم که شما زدی زیر گریه.خلاصه غذامونو ورداشتیم و اومدیم که خونه بخوریم.دیگهخوابت می ا...
2 ارديبهشت 1393

روز مادر مبارک

امروز روز مادر بود.این روز رو به همه ی مادرا مخصوصا مادر عزیز خودم تبریک میگم.مادری که 24 سال زحمت من رو کشید.همچنین به مادر همسرم این روزو تبریک میگم.واقعا تا مادر نشده بودم نمی دونستم چقدر مادر بودن سخته،سخت ولی شیرین.شیرینی مادر بودن با هیچی قابل مقایسه نیست.خدایا همه ی بچه ها رو واسه پدر مادرها،و پدر و مادر ها رو برای بچه هاشون حفظ کن.
1 ارديبهشت 1393

پریا نق نقو شده

سلام دخترم.چند روزه حسابی مامانو اذیت می کنی،همش گریه و گریه.شاید داری دندون در میاری آخه چند وقته همه چی رو میبری دهنت و محکم به لثه هات میکشی،الهی مامان قربونت بره.آب دهنتم که دیگه راه افتاده ،خدا کنه زودتر دندون در بیاری شاید یه کم راحت بشی.خلاصه که خیلی بهونه گیر شدی.از صبح همش بهونه خواب داشتی ولی نمی خوابیدی گذاشتمت تو کالسکه و رفتیم پارک دم خونه،البته شما نفهمیدی رفتیم پارک چون از همون دم در خوابیدی ،یه نیم ساعت تو پارک بودیم تا شما یه کم بخوابی بعد که اومدیم خونه بیدار شدی الان دوباره رو پا می خوابونمت.دختر نازم واقعا راست میگن که تا مادر نشدی قدر مامانتو نمی دونی.دوستت دارم دخترم
1 ارديبهشت 1393