پریا پریا ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

دخترگلم،پریا

کاریی که پریا انجام میده

سلام دخترم بالاخره وقت کردم که برات بنویسم.تا چند روز دیگه شش ماهه میشی و واکسن داری.عزیزکم از الان نگرانم،آخه واکسن قبلیت خیلی گریه کردی و درد داشتی.انشالله این یکی خیلی اذیت نشی.اما بگم از کارات تو این مدت.اول از همه اینکه لثه هات میخاره و تو هم هر چی دستت بیاد سریع میبری دهنت یا که دستات تو دهنته.یکسره در حال شستن اسباب بازی هاتم که می بری دهنت .موقع غذا خوردن ما هم که سفره رو میکشی تا به نون برسی،امروز صبح یه نون بزرگ برداشتی یه لقمه با دستت کندی و گذاشتی دهنت،نتونستیم ازت بگیریمش چند دقیقه جویدیش و قورتش دادی دیگه اینکه با دهنت حباب میسازی و میگی:بووووووووو .هر وقت صورتم بهت نزدیک بشه سریع عینکمو در میاری.وقتی بهت غذا میدم میگم به به ت...
7 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

دخترم  امروز دلم هوای حرم کرده بود ،برای همین صبح با بابایی از خونه اومدیم بیرون.آخه محل کار بابا نزدیک حرمه.شما خواب بودی بغلت کردم و با بابا رفتیم تا میدون شهدا ازون جا بابایی رفت سر کار و ما هم رفتیم حرم،اولین بار که شما رو بردیم حرم چهل روزه بودی . تو حرم شما دختر خوبی بودی .یکی از خانمای خادم اومده بود بالا سرت و اون پرش رو برات تکون می داد تو هم می خندیدی.ظهر دوباره اومدیم میدون شهدا بابایی هم کارش تموم شده بود و می خواستیم بریم ناهار بخوریم.یه فست فود لبنانی نزدیک کار بابا هست که غذاهای خوشمزه و سالمی داره غذا سفارش دادیم و دنبال جا واسه نشستن بودیم که شما زدی زیر گریه.خلاصه غذامونو ورداشتیم و اومدیم که خونه بخوریم.دیگهخوابت می ا...
2 ارديبهشت 1393

روز مادر مبارک

امروز روز مادر بود.این روز رو به همه ی مادرا مخصوصا مادر عزیز خودم تبریک میگم.مادری که 24 سال زحمت من رو کشید.همچنین به مادر همسرم این روزو تبریک میگم.واقعا تا مادر نشده بودم نمی دونستم چقدر مادر بودن سخته،سخت ولی شیرین.شیرینی مادر بودن با هیچی قابل مقایسه نیست.خدایا همه ی بچه ها رو واسه پدر مادرها،و پدر و مادر ها رو برای بچه هاشون حفظ کن.
1 ارديبهشت 1393

پریا نق نقو شده

سلام دخترم.چند روزه حسابی مامانو اذیت می کنی،همش گریه و گریه.شاید داری دندون در میاری آخه چند وقته همه چی رو میبری دهنت و محکم به لثه هات میکشی،الهی مامان قربونت بره.آب دهنتم که دیگه راه افتاده ،خدا کنه زودتر دندون در بیاری شاید یه کم راحت بشی.خلاصه که خیلی بهونه گیر شدی.از صبح همش بهونه خواب داشتی ولی نمی خوابیدی گذاشتمت تو کالسکه و رفتیم پارک دم خونه،البته شما نفهمیدی رفتیم پارک چون از همون دم در خوابیدی ،یه نیم ساعت تو پارک بودیم تا شما یه کم بخوابی بعد که اومدیم خونه بیدار شدی الان دوباره رو پا می خوابونمت.دختر نازم واقعا راست میگن که تا مادر نشدی قدر مامانتو نمی دونی.دوستت دارم دخترم
1 ارديبهشت 1393

اولین نشستن

                  اولین باری که پریا خانم بدون کمک تونست بشینه البته برای چند لحظه،سریع ازش عکس گرفتیم.دخترم الان پنج ماهو نیمه شه.   این آقا پسره ناز هم پسر عمه ی پریاست(سپهر جون) که خونه ی ما بود. ...
29 فروردين 1393